خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مختصراً
[قید]
briefly
/ˈbriː.fli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مختصراً
بهطور خلاصه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بهاجمال
اجمالاً
بهاختصار
اختصاراً
مختصرا
فهرستوار
مترادف و متضاد
concisely
momentarily
shortly
at length
1.The visiting professor spoke briefly at the faculty meeting.
1. استاد مدعو مختصراً در جلسه هیئتعلمی صحبت کرد.
2.We chatted briefly about the weather.
2. ما مختصراً درباره آبوهوا صحبت کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
briefing
briefer
briefcase
brief chat
brief
briefly summarize
briefs
brig
brigade
brigadier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان