خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . احیا کردن
2 . کسی را به خانه کسی آوردن
3 . متقاعد کردن
[فعل]
to bring around
/brɪŋ əˈraʊnd/
فعل گذرا
[گذشته: brought around]
[گذشته: brought around]
[گذشته کامل: brought around]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
احیا کردن
به هوش آوردن
مترادف و متضاد
cure
restore
1.The medical workers were able to bring the man around after the accident.
1. پیراپزشکان توانستند مرد را بعد از تصادف به هوش بیاورند.
2
کسی را به خانه کسی آوردن
1.Bring the family around one evening. We'd love to meet them.
1. یک شب خانواده را به خانه ما بیاور. خیلی دوست داریم ببینیمشان.
3
متقاعد کردن
قانع کردن
1.He didn't like the plan at first, but we managed to bring him around.
1. ابتدا او از نقشه خوشش نیامد، اما ما موفق شدیم او را متقاعد کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bring along
bring about
bring a knife to a gunfight
bring
brine
bring back
bring down
bring forth
bring forward
bring home the bacon
کلمات نزدیک
bring along
bring about
bring
brine
brimful
bring back
bring back fond memories
bring down
bring forward
bring home the bacon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان