خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به یاد (کسی) آوردن
2 . پس آوردن
3 . برگرداندن
[فعل]
to bring back
/brɪŋ bæk/
فعل گذرا
[گذشته: brought back]
[گذشته: brought back]
[گذشته کامل: brought back]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به یاد (کسی) آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پس آوردن
1.her smell brought back sweet memories.
1. بوی او خاطرات شیرینی را به یاد [من] آورد.
2
پس آوردن
1.I brought back the book you lent me.
1. کتابی که به من قرض دادی را پس آوردهام.
3
برگرداندن
مترادف و متضاد
reintroduce
1.I hope they don't bring back capital punishment.
1. امیدوارم آنها اعدام را برنگردانند.
2.Most people are against bringing back the death penalty.
2. بیشتر مردم مخالف برگرداندن مجازات اعدام هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
bring around
bring along
bring about
bring
brine
bring back fond memories
bring down
bring forward
bring home the bacon
bring in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان