خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محموله (کشتی و هواپیما و ...)
[اسم]
cargo
/ˈkɑrˌgoʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
محموله (کشتی و هواپیما و ...)
بار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بار
باری
1.A cargo of wheat
1. محموله گندم
تصاویر
کلمات نزدیک
careworn
caretaker government
caretaker
caret
caress
cargo pants
cargo ship
carib
caribbean
caribou
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان