خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انجام دادن
[فعل]
to carry out
/ˈkæri aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: carried out]
[گذشته: carried out]
[گذشته کامل: carried out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
انجام دادن
اجرا کردن، عملی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجرا کردن
انجام دادن
گزاردن
اَدا کردن
مترادف و متضاد
conduct
fulfil
perform
to carry something out
چیزی را انجام دادن
Carry out your research without your teacher's help.
تحقیقت را بدون کمک معلمت انجام بده.
to carry out a promise/a threat/a plan/an order
عملی کردن یک قول/یک تهدید/یک نقشه/یک سفارش
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
carry-on
carry weight
carry over
carry out
carry on
carryall
carsick
cart
cart track
carte
کلمات نزدیک
carry on
carry forward
carry coals to newcastle.
carry away
carry a torch for somebody
carry out a study
carry over
carry the day
carry through
carry-on
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان