خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جا
2 . مورد
3 . پرونده
4 . جعبه
5 . چمدان
6 . استدلال
7 . تحت نظر گرفتن
[اسم]
case
/keɪs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جا
کیس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
محفظه
مترادف و متضاد
container
holder
1.Jim put his violin back in its case.
1. "جیم" ویولنش را در جایش [کیسش] گذاشت.
a pencil case
جامدادی [جای مداد]
I need a new pencil case.
به یک جامدادی جدید نیاز دارم.
2
مورد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مورد
فقره
قضیه
مترادف و متضاد
example
instance
occurrence
case of something
مورد چیزی
1. The number of new cases of flu has risen.
1. شمار موردهای [بیماران] جدید آنفولانزا افزایش یافته است.
2. There were 16 cases of damage to cars in the area.
2. شانزده مورد آسیب به خودرو در این منطقه وجود داشته است.
in the case of something
در مورد چیزی
The amount of fruit in fruit juices must be 6% in the case of berries and 10% in the case of other fruits.
مقدار میوه در آبمیوه باید در مورد تمشک 6% و در مورد سایر میوهها 10% باشد.
in some/many/most ...cases
در برخی/بسیاری از/بیشتر موارد
In many cases standards have improved.
در بسیاری از موارد استانداردها بهتر شدهاند.
in somebody’s case
در مورد کسی
Like the others, he produced a written explanation, but in Scott’s case this was a 30-page printed booklet.
مانند بقیه، او یک توضیح کتبی ارائه داد، اما در مورد "اسکات" آن یک کتابچه پرینتشده 30 صفحهای بود.
3
پرونده
مورد، دعوی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرونده
1.The detective on the case has been suspended from duty.
1. کارآگاه مسئول پرونده، از وظیفه معلق شده است.
a court/murder/criminal ... case
پرونده قضایی/قتل/جنایی و...
There was a lot of publicity surrounding the court case.
تبلیغات زیادی در حیطه آن پرونده قضایی وجود داشت.
a case comes/goes to court
پرونده در دادگاه مطرح شدن
The case will go before the European Court next month.
این دعوی [پرونده] ماه بعد در دادگاه اروپا مطرح خواهد شد.
4
جعبه
صندوق، محفظه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جعبه
صندوق
قاب
مترادف و متضاد
bag
a jewelry case
جعبه جواهرات
Her jewelry case was tiny and wooden.
جعبه جواهرات او کوچک و چوبی بود.
a cigarette case
یک جعبه سیگار
He took out a cigarette case from his inside pocket and lit a cigarette.
او یک جعبه سیگار از جیب داخلیاش درآورد و سیگاری روشن کرد.
5
چمدان
1.She hastily threw some clothes into a case.
1. او با عجله چندین لباس را به درون یک چمدان انداخت.
to carry a case
چمدان حمل کردن
Polly carried her cases upstairs to the bedroom.
"پالی" چمدانهایش را به طبقه بالا به اتاقخواب حمل کرد [برد].
6
استدلال
برهان، مدارک و شواهد
to put forward a case
دلیل ارائه دادن
Let me research the facts before I put forward a case.
بگذار من درباره حقایق تحقیق کنم قبل از اینکه دلیلی ارائه دهم.
case for somebody/something
استدلال برای کسی/چیزی
1. A group of us met to make our case for more women in the cabinet.
1. گروهی از ما جمع شدیم تا استدلال خود را برای داشتن خانمهای بیشتر در کابینه بیان کنیم.
2. This book makes a strong case for new research methods.
2. این کتاب استدلال قانعکنندهای در باب شیوههای تحقیقاتی جدید ارائه میدهد.
[فعل]
to case
/keɪs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: cased]
[گذشته: cased]
[گذشته کامل: cased]
صرف فعل
7
تحت نظر گرفتن
informal
1.I cased the bank before the robbery.
1. من قبل از دزدی، بانک را زیر نظر گرفتم.
to case the joint
جایی را تحت نظر گرفتن [برای دزدی]
Judging from the security footage, those men cased the joint hours before robbing the bank.
از روی تصاویر امنیتی میتوان قضاوت کرد که آن مردها ساعتها قبل از دزدی از بانک، آن را تحت نظر گرفتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
cascading
cascade
cascabel
casablanca
caryatid
case study
casein
casement
casey
cash
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان