خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زنجیر
2 . زنجیره
3 . سلسله
4 . زنجیر کردن
[اسم]
chain
/tʃeɪn/
قابل شمارش
1
زنجیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زنجیر
زنجیری
مترادف و متضاد
fetters
shackles
1.She wore a gold chain around her neck.
1. او دور گردنش زنجیر طلا انداخته بود.
a bicycle chain
زنجیر دوچرخه
in chain
در غل و زنجیر
The hostages were kept in chains.
گروگانها در غل و زنجیر نگهداری میشدند.
2
زنجیره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زنجیره
زنجیرهای
مترادف و متضاد
group
multiple shop
multiple store
a chain store
فروشگاه زنجیرهای
3
سلسله
زنجیره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سلسله
مترادف و متضاد
sequence
series
succession
1.His arrival set off a surprising chain of events.
1. آمدن او سلسلهای از رویدادهای شگفتآوری را آغاز کرد.
a chain reaction
واکنش زنجیرهای
[فعل]
to chain
/tʃeɪn/
فعل گذرا
[گذشته: chained]
[گذشته: chained]
[گذشته کامل: chained]
صرف فعل
4
زنجیر کردن
1.He chained his bicycle to a tree.
1. او دوچرخه اش را به درختی زنجیر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
chai
chagrin
chaffinch
chaffer
chaff
chain reaction
chain store
chain-smoke
chainsaw
chair
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان