خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شخصیت
2 . شخصیت
3 . آدم جالب
4 . حرف الفبا
[اسم]
character
/ˈkær.ɪk.tər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شخصیت
کاراکتر (در فیلم، آثار ادبی و تاریخی و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرسناژ
مترادف و متضاد
dramatis personae
persona
role
1.The main character is played by Nicole Kidman.
1. شخصیت اصلی توسط "نیکول کیدمن" بازی میشود.
2.The story revolves around three main characters.
2. داستان بر محور سه شخصیت اصلی میچرخد [بر مبنای سه شخصیت اصلی است].
2
شخصیت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خصلت
نهاد
سیرت
شخصیت
مترادف و متضاد
attributes
nature
personality
temperament
to have a strong/weak character
شخصیت قوی/ضعیف داشتن
She, too, had a strong character and was not going to give up that easily.
او نیز شخصیتی قوی داشت و قرار نبود که به این راحتی تسلیم شود.
character traits/defects
ویژگیها/نقصهای شخصیتی
Running away was her character trait.
فرارکردن نقص شخصیتی او بود.
to be in someone's character to be something
در شخصیت کسی چیزی بودن
It's not in his character to be jealous.
حسود بودن در شخصیت او نیست.
توضیحاتی در رابطه با character
این واژه در این مفهوم معمولا به شکل مفرد به کار میرود.
3
آدم جالب
شخصیت دوستداشتنی
1.There were some really characters hanging around the bar.
1. چند شخصیت واقعا دوستداشتنی در بار میچرخیدند.
2.Your grandmother is a real character.
2. مادربزرگت واقعا شخصیت دوستداشتنی است.
4
حرف الفبا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حرف
نویسه
1.That URL contained non-standard characters like question marks.
1. آن آدرس وبسایت شامل حروف الفبای غیر استانداردی نظیر علامتهای سوال میشد.
Chinese characters
حروف الفبای چینی
These are the Chinese characters meaning ‘wind’ and ‘water’.
اینها حروف الفبای چینی به معنی "باد" و "آب" هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
char
chapter house
chapter
chaps
chappy
character actor
characteristic
characteristically
characterization
characterize
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان