خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مشخصه
[اسم]
characteristic
/ˌkɛrəktəˈrɪstɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مشخصه
ویژگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خصیصه
خصوصیت
ویژگی
صفت
مشخصه
قلق
مترادف و متضاد
attribute
feature
trait
1.The male bird displays several characteristics which distinguish him from the female.
1. پرنده نر مشخصههایی دارد که او را از جنس ماده متمایز میسازد.
2.The markings on that butterfly are characteristic of the monarch butterfly.
2. نشانههای روی آن پروانه از ویژگیهای پروانه شهریار است.
3.Unfortunately a big nose is a family characteristic.
3. متأسفانه بینی بزرگ از ویژگیهای خانوادگی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
character actor
character
char
chapter house
chapter
characteristically
characterization
characterize
characterless
charade
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان