خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کفش چوبی
2 . مسدود کردن
[اسم]
clog
/klɔːɡ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کفش چوبی
کفش پاشنه چوبی
1.A pair of clogs
1. یک جفت کفش چوبی
[فعل]
to clog
/klɔːɡ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: clogged]
[گذشته: clogged]
[گذشته کامل: clogged]
صرف فعل
2
مسدود کردن
بند آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مسدود کردن
1.Eating too much fat causes your arteries to clog.
1. خوردن بیش از حد چربی باعث مسدود شدن رگ می شود.
2.The roads are clogged with holiday traffic.
2. جاده ها به خاطر ترافیک تعطیلات مسدود شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
clofibrate
clodhopper
cloddish
clod
clockwork universe
clog dance
clog dancer
clog dancing
clog up
clogged
کلمات نزدیک
clodhopper
clod
clockwork
clockwise
clock speed
clogged
cloister
cloistered
clone
cloning
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان