خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . در اغما
2 . خوابآلود
3 . به شدت خسته
4 . در خواب عمیق
[صفت]
comatose
/ˈkoʊməˌtoʊs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more comatose]
[حالت عالی: most comatose]
1
در اغما
در کما، بیهوش
1.She had been comatose for seven months.
1. او به مدت هفت ماه در کما بود.
2
خوابآلود
نیمهبیدار
3
به شدت خسته
humorous
4
در خواب عمیق
تصاویر
کلمات نزدیک
coma
com
colza
columnist
columnar
comb
comb out
combat
combat fatigue
combatant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان