خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شانه (وسیله)
2 . شانه زدن
[اسم]
comb
/koʊm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شانه (وسیله)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شانه
1.Has anyone seen my black comb?
1. آیا کسی شانه سیاه من را ندیدهاست؟
to run/drag a comb through one's hair
موی خود را شانه زدن
She ran a comb through her tangled hair.
او موهای درهمتنیدهاش را شانه زد.
[فعل]
to comb
/koʊm/
فعل گذرا
[گذشته: combed]
[گذشته: combed]
[گذشته کامل: combed]
صرف فعل
2
شانه زدن
شانه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شانه زدن
to comb one's hair
موی خود را شانه زدن
1. Don't forget to comb your hair!
1. فراموش نکنی که موهایت را شانه کنی!
2. Her hair was neatly combed back.
2. موهای او مرتب به پشت سرش شانه شده بود.
[عبارات مرتبط]
to comb out
1. شانه کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
comatose
coma
com
colza
columnist
comb out
combat
combat fatigue
combatant
combative
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان