خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زنده نگاه داشتن (یاد کسی یا چیزی)
[فعل]
to commemorate
/kəˈmɛməˌreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: commemorated]
[گذشته: commemorated]
[گذشته کامل: commemorated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زنده نگاه داشتن (یاد کسی یا چیزی)
گرامی داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یاد کسی را کردن
1.a concert to commemorate the anniversary of his death
1. کنسرتی برای زنده نگاه داشتن سالروز مرگ او
2.the victory was commemorated in songs.
2. آن پیروزی با ترانه هایی [سرود هایی] گرامی داشته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
commando
commandment
commanding officer
commanding
commander-in-chief
commemorate ne martyrs
commemoration
commemorative
commence
commencement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان