Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شروع شدن
2 . شروع کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to commence
/kəˈmɛns/
فعل ناگذر
[گذشته: commenced]
[گذشته: commenced]
[گذشته کامل: commenced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شروع شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آغاز شدن
شروع شدن
formal
مترادف و متضاد
begin
start
conclude
1.Graduation will commence at ten o'clock.
1. (مراسم) فارغالتحصیلی ساعت 10 شروع خواهد شد.
2.The discussion commenced with a report on urban affairs.
2. مذاکره با گزارشی از روابط شهری شروع شد.
2
شروع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آغاز کردن
آغازیدن
شروع کردن
formal
مترادف و متضاد
begin
start
conclude
1.Bella hesitated before commencing her speech.
1. "بلا" قبل از اینکه سخنرانیاش را شروع کند، تعلل کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
commanding officer
commanding
commander
commandant
command
commend
comment
commentary
commentator
commingle
کلمات نزدیک
commemorative
commemoration
commemorate ne martyrs
commemorate
commando
commencement
commend
commendable
commendably
commendation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان