خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متعهد
[صفت]
committed
/kəˈmɪtəd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more committed]
[حالت عالی: most committed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
متعهد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
متعهد
1.He is committed to his wife.
1. او به همسرش متعهد است.
2.We are committed to raising standards in schools.
2. ما به بالا بردن استانداردها در مدارس متعهد هستیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
commit
commiseration
commiserate
commis chef
commingle
commix
commode
common
common bile duct
common cold
کلمات نزدیک
committal
commitment
commit a crime
commit
commissioner
committee
commode
commodious
commodity
commodore
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان