خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محصول
[اسم]
commodity
/kəˈmɑːdəti/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
محصول
جنس، کالا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جنس
کالا
1.The country's most valuable commodities include tin and diamonds.
1. باارزشترین محصولات کشور شامل قلع و الماس است.
تصاویر
کلمات نزدیک
commodious
commode
committee
committed
committal
commodore
common
common border
common buzzard
common cold
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان