خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مکمل
2 . زیباتر کردن
[اسم]
complement
/ˈkɑmpləmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مکمل
متمم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تکمله
متمم
مترادف و متضاد
supplement
1.a perfect complement
1. یک مکمل تمام عیار
[فعل]
to complement
/ˈkɑmpləmənt/
فعل گذرا
[گذشته: complemented]
[گذشته: complemented]
[گذشته کامل: complemented]
صرف فعل
2
زیباتر کردن
بهتر کردن
1.The wool scarf complemented her lovely eyes.
1. شال پشمی چشمان دوست داشتنی او را زیباتر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
complaisant
complaint
complaining
complainer
complainant
complementary
complementary medicine
complete
completely
completely failed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان