خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ملازم
[اسم]
concomitant
/ˌkɑnˈkɑmətənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ملازم
همراه
مترادف و متضاد
accompanying
attending
1.some of us look on pain and illness as concomitants of the stresses of living.
1. برخی از ما درد و بیماری را همراه استرس های زندگی، در نظر می گیریم.
2.the necessary concomitants
2. ملازمات ضروری
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
conclusively
conclusive
conclusion
concluding
concisely
concomitantly
concord
concord grape
concorde pear
concrete
کلمات نزدیک
concomitance
concoction
concocted
concoct
conclusively
concomitantly
concord
concordance
concordant
concordantly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان