خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جسد
[اسم]
corpse
/kɔːps/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جسد
جنازه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جسد
جنازه
نعش
میت
مردار
لاشه
مترادف و متضاد
cadaver
dead body
1.The corpse was laid to rest in the vacant coffin.
1. جنازه درون تابوت خالی قرار داده شد تا به آرامش برسد.
2.When given all the data on the corpse, the professor was able to solve the murder.
2. وقتی تمام دادهها راجع به جسد داده شد، پروفسور توانست (معمای) قتل را حل کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
corps
corporeal
corporation tax
corporation
corporate
corpulence
corpulent
corpus
corpuscle
corral
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان