خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روانپزشک
[اسم]
couch-doctor
/kaʊʧ -dɑktər/
قابل شمارش
1
روانپزشک
مترادف و متضاد
couch-turkey
head peeper
head shrinker
psychoanalyst
1.He was sent to see a couch-doctor after his continued problems at work.
1. او را بعد از مشکلات ادامه دارش در سرکار پیش روانپزشک فرستادند.
تصاویر
کلمات نزدیک
couch surfing
couch potato
couch grass
couch
cotyledon
couchette
cougar
cough
cough drop
cough mixture
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان