خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زوج
2 . چند (تا)
3 . آمیختن
[اسم]
couple
/ˈkʌpəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زوج
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جفت
زوج
مترادف و متضاد
husband and wife
1.They are a happy couple.
1. آنها یک زوج خوشبخت هستند.
married couple
زوج متاهل
a newly married couple
یک زوج تازه ازدواجکرده
a young/middle-aged/elderly couple
زوج جوان/میانسال/مسن
A young couple with a baby have just moved into the house next door.
یک زوج جوان با یک بچه بهتازگی به خانه بغلی نقل مکان کردند.
[تخصیص گر]
couple
/ˈkʌpəl/
2
چند (تا)
چندین
مترادف و متضاد
a few
a small number of
two or three
a couple of something
چند چیز (دیگر)
1. He'll be better in a couple of days.
1. او تا چند روز دیگر بهتر خواهد شد.
2. I’ll be back in a couple of minutes.
2. چند دقیقه دیگر برمیگردم.
[فعل]
to couple
/ˈkʌpəl/
فعل گذرا
[گذشته: coupled]
[گذشته: coupled]
[گذشته کامل: coupled]
صرف فعل
3
آمیختن
متصل کردن، وصل کردن
1.The two train cars had been coupled together.
1. دو واگن جدید قطار به هم وصل شده بودند.
to couple somebody/something with somebody/something
کسی/چیزی را با کسی/چیزی آمیختن
A sense of hope is coupled with a palpable sense of loss.
حسی از امید با حس مشهود شکست آمیخته شده است.
to couple A to B
(آ) را به (ب) وصل کردن
I've coupled our system to theirs.
سیستممان را به سیستم آنها وصل کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
coupe
coup de grâce
coup
county town
county council
couplet
coupling
coupon
coupé
courage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان