[اسم]

coup

(coup d’état)
/kuː/
قابل شمارش
[جمع: coups]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کودتا

معادل ها در دیکشنری فارسی: کودتا
مترادف و متضاد revolution
  • 1.an abortive coup
    1. کودتای بی ثمر
  • 2.He seized power in a military coup in 2008.
    2. او در کودتای نظامی 2008 قدرت را از آن خود کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان