خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دیوانه
2 . شدیداً عصبانی
3 . شیفته
4 . دیوانه (پزشکی)
5 . دیوانهوار
6 . شدیداً هیجانزده
[صفت]
crazy
/ˈkreɪ.zi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: crazier]
[حالت عالی: craziest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دیوانه
احمق، ناعاقلانه، احمقانه
مترادف و متضاد
insane
lunatic
mad
sane
sensible
1.It's a crazy idea.
1. این ایده غیرعاقلانهای است.
2.You're crazy to buy a house without seeing it.
2. احمقی که میخواهی خانهای را بدون دیدن آن بخری.
2
شدیداً عصبانی
غضبناک
to drive somebody crazy
کسی را دیوانه کردن
That noise is driving me crazy.
آن صدا دارد من را دیوانه میکند.
to go crazy
عصبانی شدن
Dad went crazy when I told him what had happened.
پدر عصبانی شد وقتی به او گفتم که چه اتفاقی افتاده بود.
3
شیفته
شوریده، مجنون
to be crazy about something/somebody
شیفته چیزی/کسی بودن
She's crazy about basketball.
او شیفته بسکتبال است.
4
دیوانه (پزشکی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خل و چل
دیوانه
1.He’s acting like he’s totally crazy.
1. او بهنحوی رفتار میکند که انگار کاملاً دیوانه است.
5
دیوانهوار
بیوقفه
1.We worked like crazy to get everything finished.
1. ما دیوانهوار کار کردیم تا همه کارها را تمام کنیم.
6
شدیداً هیجانزده
پرشور
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
crazily
crayon
crayfish
crawling
crawler
cream
cream cheese
cream of tartar
cream off
cream pie
کلمات نزدیک
craziness
crazily
crazed killer
crazed
craze
crazy about something
crc
creak
creaky
cream
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان