خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گذرگاه عابر پیاده
2 . سفر دریایی
3 . تقاطع
[اسم]
crossing
/ˈkrɑs.ɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گذرگاه عابر پیاده
محل عبور
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ممر
گذرگاه عابر پیاده
گذرگاه
مترادف و متضاد
pedestrian crossing
2
سفر دریایی
1.It was a really rough crossing - I threw up three times.
1. سفر دریایی واقعا سختی بود؛ سه بار بالا آوردم.
3
تقاطع
چهارراه، دوراهی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقاطع
مترادف و متضاد
junction
تصاویر
کلمات نزدیک
crossfire
crossed cheque
crosscheck
crossbreed
crossbred
crossover
crossroads
crosswalk
crosswind
crosswise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان