Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . تاج دندان
2 . تاج (پادشاهان)
3 . تاج گذاری کردن
[اسم]
crown
/kraʊn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تاج دندان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاج
روکش دندان
2
تاج (پادشاهان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاج
دیهیم
افسر
اکلیل
1.He placed the crown on the new monarch's head.
1. او تاج را روی سر پادشاه جدید گذاشت.
[فعل]
to crown
/kraʊn/
فعل گذرا
[گذشته: crowned]
[گذشته: crowned]
[گذشته کامل: crowned]
صرف فعل
3
تاج گذاری کردن
1.The current queen was crowned in 1953.
1. ملکه کنونی در سال 1953 تاج گذاری کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
crowing
crowding
crowdie
crowdfund
crowded
crown beard
crown colony
crown fire
crown gall
crown glass
کلمات نزدیک
crowdedness
crowded
crowd
crowberry
crowbar
crown prince
crowning
crowning achievement
crow’s feet
crt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان