خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مچاله کردن
[فعل]
to crumple
/ˈkrʌmpəl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: crumpled]
[گذشته: crumpled]
[گذشته کامل: crumpled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مچاله کردن
چروک کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مچاله کردن
1.She crumpled the paper into a ball and threw it away.
1. او آن کاغذ را (به شکل یک توپ) مچاله کرد و آن را دور انداخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
crumpet
crump
crummy
crumhorn
crumbly
crumple up
crumple zone
crumpled
crunch
crunchy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان