خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چوب زیر بغل
[اسم]
crutch
/krʌtʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چوب زیر بغل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چوب زیربغل
عصای زیربغل
1.After the accident I spent six months on crutches.
1. بعد از تصادف من شش هفته با چوب زیر بغل راه رفتم.
2.She can only walk with crutches.
2. او فقط میتواند با چوب زیر بغل راه برود.
تصاویر
کلمات نزدیک
crusty
crustaceous
crustacean
crust
crushing
crux
cruz
cry
cry one's heart out
cry out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان