Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . روزانه
2 . روزانه
3 . روزنامه (یومیه به جز جمعه)
[صفت]
daily
/ˈdeɪ.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
روزانه
هر روز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یومیه
روزانه
هر روزه
مترادف و متضاد
done every day
everyday
on a daily basis
(بهصورت) روزانه/هر روز
We back up our computer files at work on a daily basis.
ما از فایلهای کامپیوتریمان روزانه بکآپ میگیریم.
a daily routine/visit/newspaper ...
روند/دیدار/روزنامه و... روزانه
Exercise has become part of my daily routine.
ورزش کردن بخشی از روند روزانهام شدهاست.
[قید]
daily
/ˈdeɪ.li/
غیرقابل مقایسه
2
روزانه
هر روز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روزانه
مترادف و متضاد
day after day
every day
once a day
1.Take the medication twice daily.
1. دارو را روزانه دو بار مصرف کنید.
2.The zoo is open daily.
2. باغ وحش هر روز باز است.
[اسم]
daily
/ˈdeɪ.li/
قابل شمارش
3
روزنامه (یومیه به جز جمعه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یومیه
روزنامه
1.The story was in all the dailies.
1. داستان در تمام روزنامهها چاپ شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
dahlia
daguerrotype
dagger
daft
daffy
daily life
daily-paid
daimyo
dainty
dairy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان