[اسم]

dagger

/ˈdægər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خنجر دشنه

معادل ها در دیکشنری فارسی: خنجر دشنه
  • 1.he drew his dagger and stabbed me.
    1. او خنجرش را (از غلاف) بیرون کشید و مرا خنجر زد [به من فرو کرد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان