خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عمیق
2 . سیر (رنگ)
3 . شدید
4 . بم (صدا)
5 . (به) عمق
6 . عمق
[صفت]
deep
/diːp/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: deeper]
[حالت عالی: deepest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عمیق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ژرف
عمقی
عمیق
گود
مترادف و متضاد
bottomless
cavernous
extending far down
shallow
a deep hole/well/river
سوراخ/چاه/رودخانه عمیق
to be in a deep sleep/trance/coma
در خواب/خلسه/کمای عمیق بودن
deep water/snow
آب/برف عمیق
The water's not deep here - look, I can touch the bottom.
آب اینجا عمیق نیست؛ ببین، من میتوانم زمین را لمس کنم.
a deep cut/wound
یک بریدگی/زخم عمیق
to be waist-deep
تا کمر عمیق بودن
The water's only waist-deep, so we'll be able to get across the river easily.
آب فقط تا کمر عمیق است، پس ما میتوانیم به آسانی از رودخانه رد شویم.
2
سیر (رنگ)
تیره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیر
مترادف و متضاد
intense
rich
vivid
light
thin
deep purple
بنفش سیر
3
شدید
بغرنج، بزرگ، بسیار
deep regret/disappointment
پشیمانی/سرخوردگی بسیار
Their son has been a deep disappointment to them.
پسر آنها (مایه) سرخوردگی بسیاری برایشان بودهاست.
to be in deep trouble
در دردسر بزرگی بودن
to be deep in debt
شدیداً بدهکار بودن
The firm ended up deep in debt.
شرکت در آخر شدیداً بدهکار شد.
4
بم (صدا)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بم
مترادف و متضاد
high
a deep roar/groan/voice
غرش/ناله/صدای بم
5
(به) عمق
to be ... deep
... عمق داشتن
This side of the pool is eight feet deep.
این طرف استخر هشت فوت عمق دارد.
[قید]
deep
/diːp/
غیرقابل مقایسه
6
عمق
ژرفا، ته
creatures that live deep in the ocean
موجوداتی که در عمق [اعماق] اقیانوس زندگی میکنند
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
deduction
deduct
dedicated
decrement
decreased
deep end
deep freezer
deep pockets
deep-dish pie
deep-fat fryer
کلمات نزدیک
deem
deed poll
deed of covenant
deed
deduction
deep dislike
deep end
deep fat fryer
deep six someone
deep south
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان