خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بد نام کردن
[فعل]
to defame
/dɪˈfeɪm/
فعل گذرا
[گذشته: defamed]
[گذشته: defamed]
[گذشته کامل: defamed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بد نام کردن
آبروی کسی را بردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آبروریزی کردن
بدنام کردن
تهمت زدن
روسیاه کردن
مترادف و متضاد
malign
slander
1.he claimed that the article defamed his family.
1. او مدعی بود که آن مقاله آبروی خانواده او را برده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
defamatory
defamation
deface
def
deerhound
defamiliarization
default
defaulter
defeasance
defeat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان