خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرنوشت
[اسم]
destiny
/ˈdɛstəni/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرنوشت
تقدیر، سرگذشت، قسمت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقدیر
سرنوشت
قدر
قسمت
قضا
قضا و قدر
مترادف و متضاد
fate
1.Becoming famous was her destiny.
1. مشهور شدن، سرگذشت او بود.
2.Destiny brought them together.
2. سرنوشت، آنها را کنار هم آورد [تقدیر، آنها را به هم رساند].
تصاویر
کلمات نزدیک
destined
destination wedding
destination
destabilize
dessertspoon
destitute
destitution
destroy
destroyer
destruction
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان