خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کارآگاه
[اسم]
detective
/dɪˈtektɪv/
قابل شمارش
1
کارآگاه
بازرس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کارآگاه
مترادف و متضاد
Det
investigator
private investigator
1.She hired a private detective to find out if her husband was having an affair.
1. او یک کارآگاه خصوصی استخدام کرد تا بفهمد آیا همسرش رابطه نامشروع دارد یا نه.
a detective story/novel
داستان/رمان کارآگاهی [رمان پلیسی]
detectives from the anti-terrorist squad
کارآگاهانی از بخش ضد تروریستی
Detective Inspector Roger Brown
کارآگاه بازپرس "راجر براون"
تصاویر
کلمات نزدیک
detection dog
detection
detectable
detect
detainee
detective movie
detective story
detector
detention
detention center
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان