خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نفرت داشتن
[فعل]
to detest
/dɪˈtɛst/
فعل گذرا
[گذشته: detested]
[گذشته: detested]
[گذشته کامل: detested]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نفرت داشتن
بیزار بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تنفر داشتن
متنفر بودن
formal
مترادف و متضاد
despise
hate
loathe
admire
love
1.I detest Chinese food but I won't deprive you of the chance to eat it.
1. من از غذای چینی بیزارم، اما تو را از فرصت خوردن آن محروم نمیکنم.
2.The world detests people who aren't valiant.
2. (مردم) دنیا از انسانهایی که دلیر نیستند، بیزار است.
3.Wally was certain that his girlfriend's parents would detest him.
3. "والی" مطمئن بود که والدین دوستدخترش از او متنفر خواهند بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
deterrent
deterrence
determinism
determiner
determined
detestable
detestation
detested
detonate
detonation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان