1 . بیرون آوردن 2 . پیدا کردن (چیز پنهان یا فراموش‌شده)
[فعل]

to dig out

/dˈɪɡ ˈaʊt/
فعل گذرا
[گذشته: dug out] [گذشته: dug out] [گذشته کامل: dug out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیرون آوردن خارج کردن، درآوردن

  • 1.We had to dig the car out of a snow drift.
    1. ما مجبور شدیم خودرویمان را از دل برف‌انباشت بیرون بیاوریم.

2 پیدا کردن (چیز پنهان یا فراموش‌شده)

  • 1.I went to the attic and dug out Grandad's medals.
    1. من به اتاق زیرشیروانی رفتم و مدال‌های پدربزرگ را پیدا کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان