خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منزجر
[صفت]
disgusted
/dɪsˈgʌstəd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more disgusted]
[حالت عالی: most disgusted]
1
منزجر
متنفر، دچار تهوع
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیزار
دلزده
منزجر
مشمئز
متنفر
1.I was disgusted to find a fly in my soup.
1. پیدا کردن مگسی در سوپم، مرا دچار تهوع کرد [حال مرا بهم زد].
2.That scene left me disgusted.
2. آن صحنه مرا منزجر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
disgust
disguised
disguise
disgruntled
disgraceful
disgusting
dish
dish out
dish the omelet up on a serving platter.
dish the roast beef out on the platter, please.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان