خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ظرف
2 . خوراک
3 . آدم جذاب
[اسم]
dish
/dɪʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ظرف
بشقاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بشقاب
بشقابی
ظرف
مترادف و متضاد
plate
serving dish
to do the dishes
ظرف شستن
Who's going to do the dishes?
چه کسی قرار است ظرفها را بشوید؟
a dish of something
ظرف چیزی
a large dish of spaghetti
یک ظرف بزرگ اسپاگتی
an oven-proof dish
ظرف مخصوص فر
2
خوراک
غذا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
طعام
غذا
مترادف و متضاد
course
food
recipe
main dish
غذای اصلی
This makes an excellent main dish.
این یک غذای اصلی خوب میشود.
dish of the day
غذای روز
I can recommend the chef's dish of the day.
من میتوانم غذای روز سرآشپز را پیشنهاد دهم.
a chicken/vegetarian ... dish
خوراک مرغ/سبزیجات [مخصوص گیاهخواران] و...
3
آدم جذاب
تیکه
informal
1.What a dish!
1. چه آدم جذابی!
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
disgustingly
disgusting
disgustful
disgusted
disgust
dish pan
dish rack
dish soap
dish towel
dish washer
کلمات نزدیک
disgusting
disgusted
disgust
disguised
disguise
dish out
dish the omelet up on a serving platter.
dish the roast beef out on the platter, please.
dish towel
dish up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان