1 . خوش نیامدن 2 . عدم علاقه 3 . چیز مورد تنفر
[فعل]

to dislike

/dɪsˈlɑɪk/
فعل گذرا
[گذشته: disliked] [گذشته: disliked] [گذشته کامل: disliked]

1 خوش نیامدن دوست نداشتن

مترادف و متضاد detest hate loathe like
  • 1.I dislike being away from my family.
    1. من دور بودن از خانواده‌ام را دوست نداشتم.
  • 2.Why do you dislike her?
    2. چرا او را دوست نداری؟
[اسم]

dislike

/dɪsˈlɑɪk/
غیرقابل شمارش

2 عدم علاقه بیزاری

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیزاری نفرت اکراه
مترادف و متضاد aversion
a dislike of cold weather
عدم علاقه به هوای سرد

3 چیز مورد تنفر

my likes and dislikes
چیزهای مورد علاقه و چیزهای مورد تنفر من
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان