خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خوش نیامدن
2 . عدم علاقه
3 . چیز مورد تنفر
[فعل]
to dislike
/dɪsˈlɑɪk/
فعل گذرا
[گذشته: disliked]
[گذشته: disliked]
[گذشته کامل: disliked]
صرف فعل
1
خوش نیامدن
دوست نداشتن
مترادف و متضاد
detest
hate
loathe
like
1.I dislike being away from my family.
1. من دور بودن از خانوادهام را دوست نداشتم.
2.Why do you dislike her?
2. چرا او را دوست نداری؟
[اسم]
dislike
/dɪsˈlɑɪk/
غیرقابل شمارش
2
عدم علاقه
بیزاری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیزاری
نفرت
اکراه
مترادف و متضاد
aversion
a dislike of cold weather
عدم علاقه به هوای سرد
3
چیز مورد تنفر
my likes and dislikes
چیزهای مورد علاقه و چیزهای مورد تنفر من
تصاویر
کلمات نزدیک
disko
diskette
disk drive
disk
disjunctive
dislocate
dislocation
dislodge
disloyal
disloyalty
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان