Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . در رفتن (استخوان)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to dislocate
/ˈdɪsloʊkeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: dislocated]
[گذشته: dislocated]
[گذشته کامل: dislocated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
در رفتن (استخوان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دررفتن
1.He dislocated his shoulder in the accident.
1. در تصادف کتف او در رفت.
2.She dislocated her knee falling down some steps.
2. هنگام افتادن از چند پله، زانویش در رفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
dislike
disko
diskette
disk drive
disk
dislocation
dislodge
disloyal
disloyalty
dismal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان