خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انکار کردن (مالکیت چیزی)
2 . طرد کردن (فرزند)
[فعل]
to disown
/dɪsˈoʊn/
فعل گذرا
[گذشته: disowned]
[گذشته: disowned]
[گذشته کامل: disowned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
انکار کردن (مالکیت چیزی)
از آن خود ندانستن
1.Since 1960, Kubrick has virtually disowned the film.
1. از سال 1960، "کوبریک" عملاً مالکیت فیلم را انکار کرد.
2
طرد کردن (فرزند)
1.Her family disowned her for marrying a foreigner.
1. خانوادهاش او را به خاطر ازدواج کردن با یک فرد خارجی طرد کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
disoriented
disorientation
disorient
disorganized
dismiss
disparate
dispatch
dispensary
dispense
disperse
کلمات نزدیک
disoriented
disorientation
disorientate
disorganized
disorganization
disparage
disparagement
disparaging
disparaging comment
disparate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان