خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فروپاشی
2 . انحلال
[اسم]
dissolution
/ˌdɪsəˈluːʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فروپاشی
زوال، تجزیه، فسخ، انحلال، حل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انحلال
تحلیل
حل
زوال
فروپاشی
مترادف و متضاد
debauchery
disintegration
1.The company was set up following the dissolution of the Soviet Union.
1. شرکت بعد از فروپاشی جماهیر شوروی تاسیس شد.
2.the dissolution of the flesh
2. زوال جسم
2
انحلال
حل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انحلال
تصاویر
کلمات نزدیک
dissolute
dissociation
dissociate
dissipation
dissipated
dissolve
dissonance
dissuade
dissuasion
distaff
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان