Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . محروم کردن
2 . بیبهره کردن (از رتبه، مقام و غیره)
3 . لباس درآوردن
[فعل]
to divest
/daɪˈvɛst/
فعل گذرا
[گذشته: divested]
[گذشته: divested]
[گذشته کامل: divested]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
محروم کردن
مترادف و متضاد
deprive
1.You shall never divest me of my right to free speech.
1. تو هرگز مرا از حق آزادی بیان محروم نخواهی کرد.
2
بیبهره کردن (از رتبه، مقام و غیره)
(از شر چیزی) رها کردن، سلب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سلب کردن
مترادف و متضاد
rid
to divest oneself of something
خود را از چیزی بیبهره کردن
3
لباس درآوردن
جامه کندن
مترادف و متضاد
strip
undress
1.She divested him of his jacket.
1. او کتش را درآورد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
divertissement
divertingly
diverting
divertimento
diverticulum
divestiture
divestment
dividable
divide
divide and conquer
کلمات نزدیک
divertissement
divertimento
divert
diversity
diversion
divide
divided
divided highway
dividend
dividers
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان