خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . احمقانه
2 . گیج (به خاطر مصرف دارو)
[صفت]
dopey
/ˈdoʊpi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more dopey]
[حالت عالی: most dopey]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
احمقانه
احمق
informal
a dopey grin
یک پوزخند احمقانه
2
گیج (به خاطر مصرف دارو)
منگ، نشئه
informal
1.I felt dopey and drowsy after the operation.
1. من بعد از جراحی منگ و خوابآلود بودم [احساس منگ و خوابآلود بودن کردم].
تصاویر
کلمات نزدیک
dope
dopamine
doorway
doorstep
doormat
dopiaza
doping
doppelganger
dora
doric
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان