1 . پیش‌نویس 2 . شربت (داروشناسی) 3 . جریان هوای سرد 4 . خدمت اجباری 5 . عمق آب (مورد نیاز برای شناورشدن کشتی) 6 . حواله 7 . طرح کردن 8 . فراخواندن (به خدمت اجباری و...)
[اسم]

draft

/dræft/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیش‌نویس چرک‌نویس، طرح

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیش‌نویس چرک‌نویس
a rough/final ... draft
پیش‌نویس [طرح] اولیه/نهایی و...
  • This is only the first draft of my speech.
    این فقط اولین چرک‌نویس از سخنرانی‌ام است.
in draft form
در حالت پیش‌نویسی
  • The legislation is still in draft form.
    آن قوانین هنوز به صورت پیش‌نویس هستند.
a draft constitution/treaty/agreement
پیش‌نویس یک قانون/معاهده/توافق‌نامه
  • The agreement draft has been approved.
    پیش‌نویس توافق‌نامه مورد تایید قرار گرفته است.

2 شربت (داروشناسی)

a sleeping draft
شربت خواب
  • 1. The robbery took place by using a sleeping draft on the guard.
    1. دزدی با استفاده از شربت خواب روی نگهبان رخ داد.
  • 2. The sleeping draft helped him sleep well.
    2. شربت خواب به او کمک کرد که خوب بخوابد.

3 جریان هوای سرد

معادل ها در دیکشنری فارسی: وزش کوران
  • 1.Can you shut the door? There's a draft in here.
    1. می‌توانی در را ببندی؟ اینجا هوای سرد می‌آید.
  • 2.Can you shut the window? I can feel a draft.
    2. پنجره را می‌بندی؟ جریان هوای سردی را حس می‌کنم [هوای سرد می‌آید].

4 خدمت اجباری اعزام اجباری (به جنگ)

  • 1.25 million men were sent to the draft.
    1. 25 میلیون مرد به خدمت اجباری فرستاده شدند.
  • 2.He moved to Canada to avoid the draft during the Vietnam War.
    2. او در جریان جنگ ویتنام به کانادا نقل مکان کرد تا از اعزام اجباری اجتناب کند.

5 عمق آب (مورد نیاز برای شناورشدن کشتی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: آبخور
  • 1.The shallow draft enabled her to get close inshore.
    1. عمق کم آب [کم‌عمق بودن آب] به او اجازه داد که به ساحل نزدیک شود.

6 حواله برات

معادل ها در دیکشنری فارسی: برات حواله
  • 1.Payment must be made by bank draft drawn on a UK bank.
    1. پرداخت باید توسط حواله بانکی گرفته شده از بانک بریتانیا انجام شود.
  • 2.You pay for the car by bank draft in the local currency.
    2. تو باید با استفاده از حواله بانکی به پول محلی، هزینه ماشین را پرداخت کنی.
[فعل]

to draft

/dræft/
فعل گذرا
[گذشته: drafted] [گذشته: drafted] [گذشته کامل: drafted]

7 طرح کردن پیش‌نویس کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیش‌نویس کردن
to draft a constitution/contract/bill ...
طرح کردن یک قانون/قرارداد/لایحه و...
  • The military began drafting a new constitution.
    ارتش شروع به طرح‌کردن یک قانون جدید کرد.
to draft something
چیزی را پیش‌نویس کردن
  • I'll draft a letter for you.
    من نامه‌ای برای تو پیش‌نویس خواهم کرد.

8 فراخواندن (به خدمت اجباری و...) احضار کردن

مترادف و متضاد call forth conscript
to be drafted into something
به چیزی فراخوانده شدن
  • 1. Extra police are being drafted in to control the crowds.
    1. پلیس‌های بیشتری برای کنترل جمعیت، فراخوانده شدند.
  • 2. He was drafted into the army.
    2. او به ارتش فراخوانده شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان