خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دارو
2 . ماده مخدر
[اسم]
drug
/drʌg/
قابل شمارش
1
دارو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دارو
1.He takes several drugs for his condition.
1. او برای وضعیت پزشکیاش [بیماریاش] چندین دارو مصرف میکند.
a prescription drug
داروی تجویزی
pain-killing drugs
داروهای مسکن
2
ماده مخدر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مواد مخدر
ماده مخدر
drug addiction
اعتیاد به ماده مخدر
a drug addict
معتاد به ماده مخدر
doing drugs
مصرف مواد مخدر
تصاویر
کلمات نزدیک
drudgery
drudge
drubbing
drowsy
drowsiness
drug addict
drug dealer
drug trafficking
drugstore
druid
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان