خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیچیدن (چیزی)
2 . در آغوش گرفتن
[فعل]
to enfold
/ɪnˈfoʊld/
فعل گذرا
[گذشته: enfolded]
[گذشته: enfolded]
[گذشته کامل: enfolded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیچیدن (چیزی)
دربرگرفتن، پوشاندن
formal
1.Darkness enfolded him.
1. تاریکی او را دربرگرفت.
2.The summit was enfolded in a circle of white cloud.
2. قله کوه پوشیده از هالهای از ابر سفید بود.
2
در آغوش گرفتن
مترادف و متضاد
hug
1.He enfolded her in his arms.
1. او دختر را در آغوش گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
enfeeble
enervate
energy-saving
energy-efficient
energy saving lamp
enforce
enforce the law
enforceable
enforcement
enfranchise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان