خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کارآفرین
[اسم]
entrepreneur
/ˌɑːntrəprəˈnɜːr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کارآفرین
موسس شرکت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کارآفرین
1.He was one of the entrepreneurs of the 80s who made their money in property.
1. او یکی از کارآفرین های دهه هشتادی است که پولش را در املاک به دست آورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
entrenchment
entrenched
entrench
entreaty
entreat
entrepreneurial
entropy
entrust
entry
entry visa
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان