Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جایگیر شدن
2 . سنگربندی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to entrench
/ɛntɹˈɛntʃ/
فعل گذرا
[گذشته: entrenched]
[گذشته: entrenched]
[گذشته کامل: entrenched]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جایگیر شدن
جا افتادن
disapproving
1.Sexism is deeply entrenched in our society.
1. تبعیض جنسیتی عمیقاً در جامعه ما جا افتادهاست.
2
سنگربندی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سنگربندی کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
entreaty
entreat
entrapment
entrant
entrancing
entrenched
entrenchment
entrepreneur
entrepreneurial
entropy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان