[اسم]

entreaty

/ɪnˈtriːti/
قابل شمارش
[جمع: entreaties]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خواهش التماس، استدعا

معادل ها در دیکشنری فارسی: التماس تضرع تمنا لابه
مترادف و متضاد appeal plea
  • 1.Despite her entreaties, he left.
    1. علیرغم خواهش های او، مرد گذاشت رفت.
  • 2.She held up her arms in entreaty.
    2. او دست هایش را به حالت التماس بلند کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان