Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . راه ورود
2 . شرکتکننده (در مسابقه)
3 . مدخل
4 . ورود
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
entry
/ˈen.tri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
راه ورود
ورودیه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هال
1.A flock of sheep blocked our entry to the village.
1. یک گله گوسفند راه ورود ما به روستا را بستند.
2.They block the entry of the HIV virus into the cells.
2. آنها راه ورود ویروس HIV به سلولها را مسدود کردند.
2
شرکتکننده (در مسابقه)
مترادف و متضاد
competitor
contestant
player
1.The winning entry will be published in next month's issue.
1. شرکتکنندگان برنده در نسخه ماه بعد منتشر خواهند شد.
entries for the soccer competition
شرکتکنندگان (در) مسابقه فوتبال
He is one of the best entries for the soccer competition.
او یکی از بهترین شرکتکنندگان در مسابقه فوتبال است.
3
مدخل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مدخل
1.There is no entry in his diary for that day.
1. هیچ مدخلی در دفتر خاطرات او برای آن روز وجود ندارد.
an encyclopedia entry
مدخل دانشنامه
There are over 20,000 encyclopedia entries here.
بیش از 20 هزار مدخل دانشنامه در این جا وجود دارد.
4
ورود
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دخول
Entry requirements
الزامات ورود
There are no special entry requirements for the module.
برای این ماژول هیچ الزامات ورود خاصی وجود ندارد.
No entry!
ورود ممنوع!
No Entry - restricted area for army personnel only.
ورود ممنوع! اینجا منطقهای محافظتشده فقط برای کارکنان است.
تصاویر
کلمات نزدیک
entrust
entropy
entrepreneurial
entrepreneur
entrenchment
entry visa
entry-level job
entryphone
entrée
entr’acte
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان